همیشه سال انتخابات فدراسیون بسکتبال پر حاشیه است. هیچوقت نفهمیدم این فدراسیون کمبودجهی پر دردسر که حتی دفتر رییسش خارج از شهر است چه جذابیتی دارد.
سجاد بیات - ۳ ثانیه
هنوز خیلی مانده تا رامین طباطبایی استعفا را امضا کند و سرپرست بیاید و انتخابات برپا شود. حاشیهها اما همیشه از همین موقعها شروع میشود. از این روزهاست که رییس مستقر فدراسیون (همیشه و در همهی دورهها) به هیاتها زنگ میزند و آدمهای پشت پرده را فعال میکند. فعلا کاری نداریم. اصلا شاید هیچوقت با این انتخابات کاری نداشته باشم. بیاید برگزار بشود برود تا ببینیم چه خواهد شد.
مسئلهای که امروز کام من را تلخ میکند، دیدن سقوط آدمهاست. بنده خدایی از همکاران قدیمی بود که تا همین سه چهار ماه پیش هر روز نقد مینوشت از فدراسیون و رییس و مدیر تیمهای ملی و خیلیها. اصلا هشتگ درست کرده بود در کانالش و به طباطبایی میگفت رییس احمدی؛ انگار که مثلا او را با پاسبانها مقایسه کرده باشد. بعضی نقدهایش نابهجا نبودند. من هم نوشتم. خیلیهای دیگر هم نوشتند. سر تیم ملی آتش این همکار ما خیلی داغ بود. شاهینطبع را میگرفت زیر تازیانه. من هم نقدهایی نوشتم برای سرمربی سابق؛ خیلیهای دیگر هم نوشتند اما جنس نقدهای او فرق داشت. مثلا وقتی حدادی برای سرمربی تیم ملی تیغ کشیده بود و شاهینطبع گفته بود «موفقیت تیم ملی از هرچیز دیگری برای ما مهمتر است.»، این رفیق ما اینطور در کانالش پاسخ داد:
بیرون ماندن از منطقه امن در بسکتبال باشگاهی و ملی، برای کسانی که مدام و در پی منافع تازه تلاش می کنند، یعنی فراموشی ابدی. ترجیح دادن باشگاه به تیم ملی در برهه ای و بعد با از دست دادن تیم باشگاه در برهه ای دیگر و اولویت بخشی به تیم ملی، بیشتر سیاست های سرسام آور در خصوص تیم ملی را تداعی می کند تا اینکه «موفقیت تیم ملی از هر چیز دیگری مهمتر باشد.
تا اینجا حرفی نیست. دستکم در بسکتبال که میتوانیم آزادی بیان داشته باشیم. هرکس هر نقدی دوست دارد بنویسد. اگر تند نوشت، شخص نقد شده برود شکایت کند. من حتی وقتی میگفتند این بنده خدا با شاهینطبع مشکل دارد هم توجهی نمیکردم. اصلا مشکل دارد. حرفهای منطقیش به دیدهی منت، حرفهای غیرمنطقی را هم بروند باهم حل کنند.
وقتی شاهینطبع رفت و هاشمی آمد اما، کرکرهی نقد هم در کانال و سایت این بندهی خوب خدا آمد پایین. دیگر نه نقدی به دو شغله بودن هاشمی و حاتمی (مثل شاهینطبع و کوهیان) دیده شد نه خبری از صحبت دربارهی مسعود قاسمی بود که اسما استعفا داد اما رسما توپ تکانش نداد.
شنیدم این دوست ما با هاشمی سری به فدراسیون زده و با رییس احمدی چای و کیک خورده. خدا را شکر. امیدوارم مشکلاتشان حل شده باشد اما تماشای سقوط آدمها کامم را تلخ میکند. سقوط آدمها تا جایی که دو سه ماه بعد از جنگ و دعواهای خونین خبر «رنگ شدن دیوار راهروهای سالن آزادی» برود روی خروجی همان سایتی که تا دیروز از بردن نام کامل رییس فدراسیون در آن ابا داشت.
دیدم در کانال تلگرامشان نوشتهاند:
جالب است این روزها برخی افراد چشمان خود را بر روی کسانی که سالها یاد گرفتند بدون فدراسیون مشحون یا طباطبایی در بسکتبال کار کنند، بستهاند و با ذهنیت از پیش ساخته شده الان کوچکترین فعالیتشان را به نفع فدراسیون تعبیر میکنند یا علیه نامزد منتخب خودشان.
و یادم افتاد طباطبایی کتابهای صد من یک غازشان را خرید و در فدراسیون انبار کرد تا روزگار چرخید و چرخید و حالا کبادهی «کار در بسکتبال بدون فلانی و بهمانی» میکشند.
تا روزی که منتقدان فدراسیون اینطور «پلاستیکی» باشند و بتوانند با این سرعت در چند ماه از نقد کردن مبلغ ورودی لیگ به تحسین رنگ کردن سالن آزادی برسند، بسکتبال پیشرفت نمیکند؛ چه با رییس احمدی، چه با رییس یاوری، چه با رییس داوری.