بیعدالتیهایی که در این فدراسیون انجام میشود، باعث شد که تصمیم به حرف زدن بگیرم. دلیل حرف زدنم این نیست که خودم را از تیم ملی کنار گذاشته اند. واقعا همه بازیکنان تیم ملی میدانند که بعد از تصمیم به کناره گیری اسطورههایی مثل حامد حدادی و صمد نیکخواه بهرامی، حضور در کنار تیم ملی برایم جذابیتی نداشت. فدراسیون رفتارهای زنندهای هم با من انجام داد که تصمیم به صحبت گرفتم.
فدراسیون بعد از جریانهای فرودگاه در بازگشت از ژاپن فکر کرد که من دیوار کوتاهی هستم و میتوانند همه اتفاقات را گردنم بیندازند. ماجرا قبل از سفر تیم ملی به اسپانیا شروع شد. ساعت ۱۲ شب در فرودگاه به من گفتند که نمیتوانی همراه تیم ملی به سفر بیایی. کدام ارگانی در آن ساعت میگوید که نمیتوانم به سفر بروم؟ اگر این تصمیم را ارگانی گرفته بود، چرا صبح خبر ندادید و ساعت ۱۲ شب در فرودگاه به من میگویید؟ این خیلی زشت است.
جریان فرودگاه (گرفتن نوشیدنی های غیر مجاز از اعضای تیم ملی) معلوم است. خیلی حرف و حدیثها بود که من چه کار کرده ام. واقعیت این نبوده است. من به دلیل سمتی که در تیم دارم، باید به عنوان آخرین نفر از فرودگاه بیرون بیایم و به این دلیل گیر کردم. فردای آن روز، یکی از اعضای فدراسیون گفت: « تو به جای بازیکنان دیگر هم گردن بگیر، فدراسیون پشت تو است.» چرا باید گردن بگیرم؟
فدراسیون جلسه تشکیل میدهد. بازیکنان میگویند که ما این کار را کردهایم. ۹ بازیکن اشتباه خود را قبول کردند و فدراسیون هیچ عکس العملی نشان نداد. نمیدانم کمیته انضباطی فدراسیون چه کار میکند. اعضای فدراسیون میگفتند که این جلسه دوستانه است، در حالی که مدیران فدراسیون و رئیس کمیته انضباطی در این جلسه حضور داشتند.
من خیلی برای آقای ایزدپناه (عضو کمیته فنی فدراسیون) ارزش قائلم. ایشان یکی از اسطورههای بسکتبال بوده؛ ولی آیا قاضی هم هست؟ چطور رئیس فدراسیون به او اجازه میدهد که در موردم مصاحبه کند؟ هنوز محکوم نشده بودم که در مصاحبهای همه چیز را گردن من انداخت. آقای ایزدپناه با تیم در سفر بود؟ شاهد این داستانها در فرودگاه بود که چه اتفاقی افتاده است؟ چه کسی این اطلاعات غلط را در اختیار ایشان گذاشته که چنین مصاحبهای میکند؟
من وکیل گرفتهام و تا آخر این ماجرا پیش میروم. درست نیست که فدراسیون با قدرت کاذب خود این ناعدالتی را انجام دهد.
الان حکم برائت من مربوط به جریان فرودگاه (مدارک را نشان می دهد) آمده است. به مرور زمان برای همه شما روشن میشود که چه کسی مقصر این داستان بوده است. به نظرم فدراسیون مقصر اصلی است که نتوانسته این ماجرا را مدیریت کند. من به عنوان کوچکترین عضو خانواده بسکتبال، ۱۶ سال برای این تیم زحمت کشیده ام. چرا در این ۱۶ سال چنین اتفاقاتی رخ نداده بود؟
من هم شنیده بودم که عکسم دست ماموران بوده است. واقعا نمیدانم. ما همیشه به دلیل احترام تیم ملی، بازرسی در فرودگاه نداشتیم. این بار یک تیم خاص در فرودگاه منتظر بودند که ما برسیم. یکی از همکاران شما هم قبل از نشستن پرواز، خبر این ماجرا را کار کرد. احتمالا برنامه ریزی شده بود.
اتفاقات اردوی تیم ملی، کدورتها و حاشیهها از همین جریان فرودگاه شروع شد. یک بازیکن از فرودگاه بیرون میرود و بعد از نیم ساعت او را به فرودگاه بر میگردانند که تو مقصر هستی. کسی که ادعا میکند خیلی با آن بازیکن صمیمی است، این بلا را سرش میآورد. فردا در اردوی تیم ملی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و مثل آب خوردن آن آقا را فروخته است.
اگر بازیکنان این ماجرا را تکذیب کردهاند، دلیلش این بوده که داستان را ببندند. فقط میخواهند که اتفاقات را به فراموشی بسپارند.
من برای پرونده انقدر به خودم مطمئن بودم که بدون وکیل رفتم. کشفیات فرودگاه چقدر بوده است؟ ۴۶ بطری؟ آیا ۴۶ بطری در کوله جا میشود؟ آیا ممکن است که تدارکات تیم ملی به بازیکنان دستور بدهد نوشیدنی غیر مجاز بیاورند؟ اگر هم این اتفاق افتاد، بازیکن باید این کار را انجام دهد؟
شبی که این ماجرا پیش آمد، آقای طباطبایی از ترمینال دیگری همراه با تیم ملی جوانان به مسابقات جهانی رفت. اگر رئیس فدراسیون آن زمان میایستاد تا مقصر را پیدا کند، این ماجرا خیلی قشنگتر حل میشد. من نمیگویم که تیم ملی جوانان مهم نیست؛ ولی تیم ملی بزرگسالان قبل از المپیک مهمتر بود یا تیم جوانان که نتیجهاش در جام جهانی زودتر مشخص بود؟
احترام زیادی برای سرپرست سابق تیم ملی قائلم و خیلی او را دوست دارم؛ ولی شما نمیتوانید از یک دکتر عمومی بخواهید که جراحی مغز و اعصاب انجام دهد. واقعا مدیریت تیم ملی در توان ایشان نبود. من سابقهٔ کار با آقایان نوربخش، رضا مشحون و مهران سررشته را دارم. کار آنها اصلا قابل قیاس با این دوره نبود. تصمیم گیریهایی که در فدراسیون انجام میشود، براساس منافع خودشان پیش میرود، نه منافع بسکتبال.
کاملا اشتباه خود را در جریان شماره اشتباه پیراهن حامد حسینزاده (6 برعکس انگلیسی) میپذیرم. آن زمان قرار بود که سالار منجی همراه تیم ملی به پنجره سوم انتخابی کاپ آسیا برود. کار سربازی او درست نشد و کمیته فنی ساعت چهار بعد از ظهر تصمیم گرفت که حامد حسینزاده جایگزین شود. ما باید ساعت ۱۱ شب به فرودگاه میرفتیم. من فقط تلفنی با چاپخانه هماهنگ کردم. همه لباسها بسته بندی شده و تحویل بازیکنان شده بود؛ ولی لباس حامد حسینزاده را خودم ندیدم و آن لباس از منیریه مستقیم به خانه او ارسال شد. حسینزاده هم لباس را در چمدان خود گذاشته بود.
من اشتباه کردم، این را کاملا قبول میکنم؛ ولی حتی زمان بازی با قطر، بیست نفر دیگر هم در رختکن نفهمیدند. ما نزدیک چهل دقیقه در رختکن و چهل دقیقه در حال گرم کردن بودیم، نزدیک به هشتاد دقیقه، این شماره جلوی چشم بود و هیچکس نفهمید.
دقیقا وقتی فهمیدیم که زمان پخش سرود ملی بود. اگر زمان گرم کردن میفهمیدم، کار دو دقیقه بود. آن سالن، مجموعه ورزشی بود که این کار انجام میشد.
ما پارسال برای پنجره دوم انتخابی کاپ آسیا (بعد از کرونا) همراه با تیم ملی به قطر رفتیم. رئیس فدراسیون و مدیر تیمهای ملی هم همراه ما بودند. خودتان میدانید که حباب یعنی فقط سالن، اتوبوس و هتل. اگر کسی از این حباب خارج شود، سریع اخراج میشود. مسئولان برگزاری از روی عکس آقای قاسمی در اینستاگرام متوجه شدند که از هتل خارج شده اند. عکس مقابل یک مرکز خرید بود که از هتل فاصله داشت. کسی که این عکس را گرفته بود، فیزیوتراپ تیم ملی بود که او هم قسر در رفت و خوشبختانه فیبا متوجه نشد. ماموران فیبا، آی دی کارت آقای طباطبایی و قاسمی را از آنها گرفتند. روز بازی هم به وی آی پی رفتند که در حباب نبود. متاسفانه همه فقط به باخت نگاه میکنند و کسی به این نگاه نمیکند که چه اتفاقاتی قبل از باخت میافتد و چه شوکی به تیم وارد شده است. وقتی مدیر تیم و رئیس فدراسیون ساعت دو شب از هتل اخراج میشوند و تیم بدون سرپرست میماند، اصلا آبروی ما در سطح بینالملل می رود. هشت تیم در آن هتل بودند. شما فکر میکنید که این در روحیهٔ کادرفنی و بازیکنان تاثیر نمیگذارد؟
واقعا دودستگی بین بازیکنان ایرانی و بازیکنان معروف به دورگه رخ داده بود. ارسلان کاظمی بازیکن بزرگ و پسر خیلی خوبی است. درگیریها (بین ارسلان و مایک رستمپور) و اتفاقاتی شبیه این را باید به حساب مدیر تیم بگذارید. به نظرم در این دوره چهار ساله فدراسیون، بزرگترین ضربهها به ارسلان خورد. دو سال از بهترین سالهای بازی عمرش را گرفتند، چرا الان از او استفاده میکنند؟
مایک رستم پور چرا خداحافظی کرد؟ او از زمان اردو در ژاپن مصدوم شده بود. از آنجایی که المپیک برایش مهم بود، هیچ وقت نگفت که مصدوم هستم. مایک برایم مثل برادر است. روزی که به اردوی تیم ملی آمد، فدراسیون برایش بلیت خرید. روزی که المپیک تمام شد، دیگر بازیکن تیم ملی نبود و گفتند که خودش بلیت بخرد. من به سرپرست تیم ملی زنگ زدم که مایک مصدوم است. او گفت که خب پیش دکتر برود. به هر حال رستم پور هم برای تیم ملی زحمت کشید. مشکلات خانوادگی هم نداشت. انقدر شرایط بد بود که اینجا را رها کرد.
واقعا صمد نیکخواه بهرامی کاپیتان بزرگی است و از همه حمایت میکرد. اگر صمد و حامد نبودند، اوضاع برای بازیکنان دورگه خیلی سخت میشد. صمد با شوخی و رفتار خود سعی میکرد که بازیکنان را به هم نزدیک کند. واقعا مایک، آرون و فیلیپ در تیم ملی غریب بودند.
این فدراسیون برای بازیکنان اسطوره، ارزشی قائل نیست. ما بزرگتر از حامد حدادی نداریم. همه میدانیم که زانوی او در بازگشت از چین خیلی مصدوم بود و احتیاج به درمان قوی داشت. تنها چیزی که برای فدراسیون مهم نبود، همین کار بود. حدادی صبح در آزادی تمرین میکرد و بین دو تمرین باید به قلهک میرفت تا با فیزیوتراپ متخصص، درمان خود را پی گیری کند. من احترام زیادی برای فیزیوتراپ تیم ملی قائلم؛ ولی این کار از دست او بر نمیآمد. اگر بر میآمد که حدادی بین دو تمرین تا قلهک نمیرفت که خسته برای تمرین عصر برگردد.
یکی از کارهای فدراسیون بازسازی سالن است. استعدادیابی، مدیریت تیمهای ملی و کارهای دیگر بعد از آن قرار دارد. چطور میشود که در یک فدراسیون همه افراد عوض شوند؟ جای سؤال دارد که فقط پیمانکار فدراسیون و مسئول امور مالی تغییر نکرده اند. چند وقت پیش اتفاقی برای سینا واحدی بازیکن تیم ملی افتاد. اگر پیمانکار با رئیس فدراسیون نسبتی نداشت، آیا ممکن بود بازیکنی که چهار سال روی او هزینه شده و به المپیک بردهاند، به دلیل بحث با پیمانکار کنار بگذارند؟ آن هم در شرایطی که خود بازیکن مقصر نبوده و برخورد لفظی با برادر او پیش آمده بود که گریبانگیر آن بازیکن شد.
فدراسیون از کسانی حمایت میکند که چند سال پیش آنها را به ماست و دوغ فروختند. آن کسانی که صبحها به دفتر مدیر تیمهای ملی میروند و مشاوره میدهند، شبها با یک کاندیدای دیگر صحبت میکنند و به او میگویند که با تو هستم.
ما چند سال دیگر با این روند حتی در غرب آسیا هم حرفی برای گفتن نداریم. ممکن است بگویند که تو فقط مسئول تدارکات بودی و چرا این حرفها را میزنی؟ این حرفهای جامعهٔ بسکتبال است. من دلم میسوزد که این تیم ابر قدرت آسیا بوده است و پشتوانهای ندارد. فدراسیون در چهار سال چه کاری کرده است؟
چند ماه پیش هم گفته بودم که میخواهم حرف بزنم. من از مسئولان ورزش میخواهم که نظارت خود را روی بسکتبال بیشتر کنند. اگر این کار را نکنند، آیندهٔ خوبی برای این رشته نمیبینم. این را به عنوان عضو کوچکی از جامعهٔ بسکتبال میگویم.