حمید سجادی رای اعتماد مجلس را گرفت و اولین وزیر ورزش دولت سیزدهم شد؛ مینویسم اولین چون احساس میکنم نمیتواند دورهی چهار ساله را به پایان ببرد و آخرین وزیر ورزش این دولت نخواهد بود.
سه روز قبل از اعلام رای اعتماد مجلس به سجادی، کاپیتان تیم ملی بسکتبال از او حمایت کرد. یک روز بعد کاپیتان دوم تیم ملی هم از او حمایت کرد. البته هرکس دلش خواست میتواند از هر گزینهای که دوست دارد حمایت کند؛ همانطور که مصطفی هاشمی هم از سجادی حمایت کرد. این افراد اما بهواسطهی جایگاهی که دارند، وظایفی هم بردوش میکشند.
صمد نیکخواه سجادی را «فردی سالم، ورزشکار حرفهای و قهرمان» خطاب کرد که « از تحصیلات آکادمیک نیز برخوردار هست و تجربه مدیریتی لازم را هم داشته و تمام فاکتورهای لازم برای اداره موفق وزارت ورزش و جوانان را در اختیار دارد.» حامد حدادی هم گفت:
با توجه به تحصیلات عالیه، سوابق قهرمانی، مدیریتی و اجرایی در ورزش بیشک وجود فردی لایق همچون سجادی در حوزه کلان ورزش کشور امید تازهای در جان ورزشکاران پرافتخار ایران عزیزمان را زنده خواهد کرد چرا که وی درد آشنا به معضلات ورزش در تمامی سطوح است.
البته که درباره حدادی مشخصا جملهها متعلق به او نیست و برایش نوشتهاند و او تایید کرده اما در نهایت این دو مصاحبه در کارنامه کاپیتانهای اول و دوم تیم ملی بسکتبال ایران ثبت شد.
بعید میدانم هیچکدام از این دو ورزشکار باتجربه که بیش از دو دهه در سطح اول بودهاند از کارنامه مشعشع وزیر جدید ورزش بیاطلاع باشد. آخرین هنرنمایی سجادی در ورزش مدیریت باشگاه سایپا بود که تیم فوتبالش قهرمان لیگ برتر بود اما سجادی آن را یازدهم تحویل داد. پروندههای فساد مالی آن دوره مشهورند: از اخاذی ۹۰ هزار دلاری مترجم از سرمربی تا پرداخت پاداش به افرادی که در عمل وجود نداشت. ماجراهای سجادی و باشگاه سایپا دوسیهی هفتادمن کاغذ است. میگویند حتی حکم قضایی هم داشته و وقتی میخواسته بخزد توی هیات مدیرهی پرسپولیس از بالا گوشش را گرفتهاند.
سجادی هرجا بوده یا عامل مدیران بالادستی بوده یا بهقدری خراب کرده که در تاریخ پرخرابکاری ورزش ایران، بیسابقه است. چطور چنین کارنامهای میشود «تمام فاکتورهای لازم برای اداره موفق وزارت ورزش و جوانان»؟ البته بد نیست قبل از اینکه مدیر جدیدی بیاید ما هم خودی نشان دهیم و به رسم «برره» تعظیم ریزی مقابلش بکنیم؛ مگر وزیر قبلی را که در دورانش روز بسکتبال مثل شب سیاه شد «سوپرایز» نکردیم و برایش جشن تولد نگرفتیم؟ یا مثلا وقتی رئیس کمیته ملی المپیک از جملهی « ورزش ایران در آینده سقوط آزاد خواهد کرد.» لب ورچید و ناراحت شد، یک ساعت مانده به اعزام المپیک نیامدیم در کلاب هاوس خبرنگارهای تخصصی بسکتبال را متهم کردیم به کارنابلدی و اینکه «کجای دنیا اینطور است؟»
من هم در این فقره ایرادی به این دو عزیز نمیبینم. هرچه هست گویا برای «بودن» در ورزش این ممکلت راهی به جز این وجود ندارد. اینها هم خب میخواهند باشند. مسئلهی اصلی اما اینجاست که پس سهم بسکتبال چه میشود؟ مگر نه اینکه نیکخواه و حدادی با عنوانهای کاپیتان تیم ملی و اولین لژیونر بسکتبال این حرفها را زدهاند؟ پس وقتی از نمد بسکتبال کلاهی دوختهایم کاش وقتی تعظیم میکنیم آن کلاه را نگه داریم تا نیفتد.
ای کاش بسکتبال در دورهی وزارت حمید سجادی به نان و نوایی برسد. هرچه نباشد تنها رشتهای بود که دو ستارهی بزرگش، شناختهشدهترین مهرههایش را پای کار حمایت چشمبسته از او آورد.